سرمای زمستون
بعضی وقتها توی سرمای زمستونِ زندگیت ،
مجبوری باپاهای لخت
پیاده توراه سرد وبرف نشسته , راه بری
مجبوری اگه بتونی توهمون هوای سرد پرواز کنی و نفس بکشی
یهویی کولاک میشه و یهویی همه چی یخ می بنده
وساعت از کار میفته و
تو می مونی و تو
وبین تو وخودت جدالی آغاز میشه
هر چی داری باید بذاری وسط
دیگه شوخی نیست , باید باتمام قدرتت بجنگی , برای زنده بودن و دوباره زندگی کردن …
